محمود دولت آبادی گفت: «دکتر روحانی هم متوجه شده در مجموع توفیقی در کارنامه وزارت ارشاد وجود ندارد و به همین دلیل است که وزیرش را تغییر داده است.»

 به گزارش مرورنیوز، بخش‌هایی از گفت‌وگو با محمود دولت‌آبادی را که به وضعیت نشر رمان کلنل و شرایط فرهنگی در دوره وزارت علی جنتی اشاره دارد، در ادامه می‌خوانید:

آقای دولت‌آبادی! به سرنوشت تلخ «زوال کلنل» و زجرآور بودن آن بپردازیم. شما 10 سال در ادبیات داستانی کاری منتشر نکردید. در عوض روی یک متن کلاسیک کار کردید. «کلنل» هم به آن سرنوشت دچار شد. چه شد که به این مجموعه «بنی‌آدم» رسیدید؟ به خاطر سانسور یا بگیر و ببند و اینها در این سال‌ها داستان چاپ نکردید؟

نه، واقعا. خسته شده بودم. شما می‌دانید کاری مانند «کلنل» یعنی چه، می‌دانید «روزگار سپری شده... » چند بار بازنویسی شده؟ «سلوک» چند بار... واقعا خسته شده بودم. هر آدمی بعد از پایان هر کارش، تعطیلی یکی دو ساله برای خود می‌گذارد تا دنیا را بگردد. من هر زمان که سفر خارج رفته‌ام، آنجا هم استرس گرفته‌ام. اینکه با کی سلام و علیک کنیم و نشست‌و‌برخاست و... بنابراین خسته شده بودم. خود همین اتفاق که جلوی چاپ کتاب را هم می‌گیرند، انرژی‌گیر و خسته‌کننده است. فقط هم که «کلنل» نیست، کتاب‌های دیگری هم هست؛ «عبور از خود» و «طریق بسمل شدن.» زیر سایه «کلنل» اصلا دیده نمی‌شوند، اما اینها هم هستند. البته به روی خودم نمی‌آورم. چون آدمی هستم که با وجود حساسیت‌هایم سخت‌جانی‌های خودم را دارم. اما واقعا نگاه کنید 10 سال سه کتاب مرا نگه داشته‌اند.

یادم هست درباره «کلنل» با وزرای ارشاد آقایان حسینی و جنتی هم صحبت کردید.

بله. به جز ایشان با آقای صالحی هم صحبت کردم. دو ساعت با آقای صالحی صحبت کردیم که این کتاب منتشر شود و در موقعیتی منتشر شود که شلوغ نکنیم. خود من که اهل شلوغ کردن نیستم. ولی عجیب است که درست دو روز بعد از ملاقاتم با آقای صالحی، کتاب جعلی به بازار آمد! می‌دانید این مسائل چقدر آدم را اذیت می‌کند.

نسخه جعلی آمد و کاری هم نمی‌شد کرد...

بله، اما شکایت کرده‌ام. یک سال حبس برای طرف معین کرده‌اند و وکیلم می‌گوید او را از کجا پیدا کنم؟! می‌دانید آن کتاب یعنی چه؟! ذره ذره همه رنج‌های بشری من در مدت دو سال! برای نوشتن آن دویست، سیصد صفحه کتاب دو سال در آن حالت ماندم. در آن فضا دو سال ماندن، جنون می‌آورد. بعدا فکر می‌کنید با این وضعیت دیگر دل و دست آدم به کار می‌رود؟! با این حال من منتظر شدم. داشتم درباره یک زن می‌نوشتم که تبدیل شد به داستان «شازده و مولی» و بعد هم داستان‌های دیگری که در ادامه‌اش آمد.

دیگر هیچ روزنه امیدی برای «کلنل» وجود ندارد؟ یعنی هیچ چشم‌اندازی را نمی‌توان برای آن متصور بود؟

فکر می‌کنم دکتر روحانی و کل سیستم فرهنگی ما که به هیچ‌وجه پدرسالار نیست، اگر به یک برآیندی برسند که انتشار این آثار در دنیا به سود ما است، این کتاب منتشر می‌شود. اگر همچنان بچه‌های ناتنی وزارت ارشاد که معلوم نیست از کجا آمده‌اند، خصومت شخصی داشته باشند، منتشر نمی‌شود.

فکر نمی‌کنید در کل و به جز این رمان، وضعیت انتشار کمی بهتر شده باشد؟

البته، خیلی بهتر شده، ولی درباره این کتاب‌ها حساسیت دارند.

بارها از مدیران مختلف پرسیده‌ شده که آیا سلیقه شخصی و حساسیت روی افراد در مجوز دادن به آثارشان تاثیرگذار است و آنها هم هر بار تکذیب کرده‌اند اما عملا در فرآیند انتشار می‌بینیم با نویسندگان خاصی مشکل دارند.

دقیقا. من با آقای صالحی به تفاهم رسیدم. چگونه به شما بگویم؟ قرار شد این کتاب منتشر شود اما چرا دو روز بعد نسخه قلابی‌اش منتشر شد؟! چرا یک روزنامه ناگهان عکس تمام قدی از نویسنده چاپ می‌کند و تیتر می‌زند «کلنل از سانسور گذشت»؟! فردا هم کتاب جعلی به بازار می‌آید؟! خب، این خیلی بد است. در حقیقت بی‌اخلاقی از طرف مجموعه‌ای است که شما با آن سر و کار دارید. شما معاون فرهنگی این کشور هستید. با ما صحبت می‌کنید و دو روز بعد نسخه جعلی به بازار می‌آید؟! یعنی شما بی‌خبر بوده‌اید؟ حراست وزارت ارشاد از این موضوع خبر نداشته است؟ پس شما از چه خبر دارید؟! نه! من معترضم و آقای روحانی به نظرم از این جهت موفق نبوده است. اگرچه آثاری از دیگر دوستان منتشر شده ولی این نقطه تاریک همچنان هست و این طلسم باید شکسته شود. من همه‌جوره همراهی کرده‌ام. قول داده‌ام مصاحبه نمی‌کنم. به حاشیه‌ها دامن نمی‌زنم. بگذارید این کتاب منتشر شود! به نفع شماست اما چه کنم؟ من که نمی‌توانم دایه مهربان‌تر از مادر باشم.

بنابراین خیلی صریح در مورد این موضوع صحبت نکردید و فکر می‌کردید گشایشی حاصل می‌شود؟

بله، چون می‌خواهیم جامعه در حوزه کار ما یک روال منطقی داشته باشد و یک‌جور ملایمت و تفاهم باشد. طبیعی است آقای دکتر روحانی هم متوجه شده در مجموع توفیقی در کارنامه وزارت ارشاد وجود ندارد و به همین دلیل است که وزیرش را تغییر داده است. امیدوارم بعد از این هر که آمد موفق‌تر باشد. به هر حال همچنان با این امیدها زندگی می‌کنیم که شاید مسئول جدید از عهده امور بر بیاید. مدتی مرا گیر سپاه انداخته بودند. سپاه گفته بود آخر من به این آدم چه کار دارم؟! یکی از بچه‌های سینما را به مناسبتی دیده بودند و او مطرح کرده بود که کتاب فلانی (کلنل) دچار مشکل شده است. بچه‌های سپاه گفته بودند آخر ما به این آدم چه کار داریم؟! چرا شایعه پخش می‌کنند؟ ما به نویسنده چه کار داریم؟ همین گونه سنگ می‌اندازند. چه کسانی؟ در تمام طول عمرم دارم تحمل می‌کنم. من خیلی آدم متحملی هستم. اینکه خداوند چه توانایی به من داده را نمی‌دانم، اما شاکرم.

این روزها بحث وزارت ارشاد و تغییر وزیر هست. آقای روحانی با حمایت هنرمندان روی کار آمدند. شما عملکرد دولت ایشان را در حوزه فرهنگ و هنر را چگونه می‌بینید؟

می‌خواست کارهایی انجام دهد ولی نتوانست. آقای جنتی هم می‌خواست اما نتوانست.

و سخن آخر؟

سخن آخرم و البته سخن اولم همواره اعتدال و قانون است. این جامعه از افراط و تفریط به سمت صورت‌بندی درستی نخواهد رفت. بنابراین قانون و تعادل می‌تواند کمک کند. مثلا خیلی متاسفم که شنیده‌ام سنگ قبر شاعر تهران (محمدعلی سپانلو) را سیمان کردند. همین کار به دلیل افراط است. آخر چرا؟ وقتی که این اتفاق افتاد، شب تا دم صبح قدم می‌زدم و مدام با خودم می‌گفتم؛ نمی‌فهمم! هنوز هم می‌خواهم بگویم؛ نمی‌فهمم. با اینکه تمام این اتفاقات را شاهد بوده‌ام ولی هنوز می‌گویم نمی‌فهمم، چون هیچ منطقی پشت سرش نیست. انسان وقتی چیزی را نمی‌فهمد، آن را به ذهنش می‌برد و ارزیابی و تحلیل می‌کند تا بفهمد. ولی هنوز نمی‌خواهم بفهمم و هی می‌گفتم؛ نمی‌فهمم! به هر حال سخن اول و آخرم همان اعتدال است که امیدوارم در جامعه شمول پیدا کند. به این جامعه فرصت دهیم کمی پاهایش را روی زمین بگذارد و بفهمد چگونه قدم برمی‌دارد. الان همه آن‌چنان شتابان هستند که معلوم نیست به کدام سمت می‌روند. این سرگردانی و شتاب توامان است و علتش همین افراط و تفریط‌هاست.