کارگردان فیلم سینمایی «آباجان» گفت که هیچکدام از نقدهایی که درباره فیلم‌هایم می‌نویسند نمی‌خوانم چون خود به سراغ منتقادانی که خوب هستند می‌روم. در فضای مجازی نظرات بیهوده وجود دارد و ذهن را درگیر می­‌کند و این موضوع تمرکز آدم را به هم می‌زند.

به گزارش مرور نیوز، فیلم سینمایی«آباجان» جدیدترین ساخته هاتف علیمردانی در آخرین روزهای سال 95 اکران نوروز خود را قطعی کرد تا بلافاصله پس از «هفت‌ماهگی» نام این کارگردان با فیلم دیگری بر سر در سینما‌های کشور نقش ببنند. علیمردانی که پیش از این فیلمهایی چون «هفت‌ماهگی» و «کوچه بی‌نام» را ساخته است دانش آموخته رشته نقاشی است و حدوداً از سال 87 پای در عرصه کارگردانی نهاده است.

«آباجان» چند هفته‌ای است که در سینما‌های کشور اکران می‌شود، به همین خاطر با عوامل آن به گفت‌وگو نشستیم، در این جلسه هاتف علیمردانی(کارگردان و تهیه‌کننده فیلم )،‌ محمدرضا غفاری(بازیگر) و امیر ادیب‌پور(تدوینگر) حضور داشتند. در ادامه قسمت اول این گفت‌وگو را مشاهده می‌کنید:

*******

در ابتدا از ویژگیهای فیلم بگویید و در رابطه با انتخاب بازیگران توضیح بدهید.

عیلمردانی: جلوه‌­های ویژه­ فیلم ما آنقدر به واقعیت نزدیک بود که فکر نمی‌کنم فیلمی تاکنون به این اندازه نتوانسته‌ است به فضای رئال نزدیک شود. البته این به خاطر آن است که من چند فیلم انیمیشن در کارنامه فیلم‌سازیم دارم و کاملاً به این فضا نزدیک هستم. این که این جلوه‌های ویژه‌ را ندیده‌اند برایم حیرت انگیز است. بازی خانم معتمدآریا، برای ما عادی شده، ممکن است بچه‌­هایی که فیلم اول یا دومشان است، خیلی برای آنها جذاب باشد، ناراحت بشوند یا خوشحال بشوند، منتها ما دیگر از این فضاها عبور کردیم، بیشتر من دنبال پرِزنت کردن فیلممان هستیم، یعنی جشنواره فجر محیط خوبی است برای دیدن فیلمهایی که در ژانر فیلم­ ما ساخته می­‌شود، همین که ما فیلم­هایمان را اکران می­‌کنیم، دیده می­‌شود و در مورد آن صحبت می­‌شود برایمان کافی است، به هر حال بزرگترین جایزه هم جایزه­ای است مردم در این جشنواره می­‌دهند، معتبرترینش، تاثیرگذارترینش در اکران هم همین است، به هر حال وقتی از دست مردم جایزه می­‌گیریم یک مزه دیگری دارد و خدا را شکر در این سالها فیلم ما همیشه بین ده فیلم بوده، و جزء 3 فیلم اول بوده، این موهبتی است که شامل فیلم­‌های ما از طرف مردم می­‌شود.

 

جشنواره­‌زدگی بر روند تولید ساخت فیلم در سینمای ایران تاثیر می‌گذاشته و آن را به تکرار می‌رساند، مثلاً برخی از فیلمسازان به اِلمان فیلمهای در سال گذشته در جشنواره فیلم فجر اقبال خوبی داشته‌اند نگاه می‌کنند، سال بعد 70 درصد فیلمها آن اِلمان­هایی که آن فیلم موفق سال گذشته داشته است را دارند، یعنی این نگاه به جشنواره و داوری و همه را به تکرار می‌­رساند، به نظر می‌رسد سینما در حال یکنواخت شدن است. با این نگاه یک توضیح درباره فیلم «آباجان» بدهید.

علیمردانی: بعد از چند فیلمی که در تهران ساختم، یکسری دل‌مشغولی­‌هایی داشتم که با توجه به آن علاقه‌مند بودم مقداری فضا متفاوت­‌تری را روایت کنم که در آن فضا بتوان حرفهای جدید‌تری مطرح کرد، به هر حال سالهای جنگ و اتفاقاتی که آن روزها در ایران می­‌افتاد هنوز که هنوز است در مورد آن حرف زده می­‌شود و یا آدم­‌های عجیبی که اتفاقات عجیب را رقم زدند و معمولاً من همیشه دوست داشتم جنگ را از یک زاویه دیگری ببینم، یعنی ببینم در این 8 سال جنگ، زندگیِ اجتماعی مردم چگونه بوده، اما چیزی که برایم دغدغه بود و اتفاقاً به آن در فیلم پرداختم و آن وضعیت نوجوانان و جوانان آن زمان بود، اگر شما نگاه کنید من در تمام فیلم­‌هایم به مسئله جوانان پرداختم و در اینجا هم، یک بخشی از جوانان مثلا محمدرضا غفاری و خانم زاکری دارند آنها را نمایندگی می­‌کنند و در مورد آنها حرف می­‌زنند و یک نسل دیگری که می­‌بینیم مانند آقای طحانیان که در تلویزیون او را می­‌بینیم و آدمهایی که رفتند آنجا ایستادند؛ حیرت­‌انگیز است.

بعثیها بچه 13 ساله را اسیر می‌کنند و چقدر به فلک بستند، چه توهین­ها و تهدیداتی و تا مرگ می‌برند و می‌آورند، این جسارت از کجا می­‌آید که در اسارت جسورانه برخورد میکند و در مصاحبه تلویزیونی حرف می‌زند؟ در صورتی که می‌داند بعد از اینکه این حرفها را که می­‌گوید، ممکن است اورا بکشند، دست یک رژیمی هستی که اسم آن حزب بعث عراق است که نه رحمی و نه شفقتی دارند، آنجا تو داری حرف می­‌زنی، اینها چیزهایی است که از دست رفته و متاسفانه به آن هم نپرداختیم، جنگ فقط توپ و تانک و تفنگش نبوده، رشادت یکسری مردان بزرگی بود که باعث شدند ایران به دست دشمن نیفتد، مردانه جنگیدند، من می­‌خواستم بگویم دفاع مقدس و جنگ برای تمام مردم ایران است، رشادت­هایی که در آن اتفاق افتاد برای تمام مردم ایران است، مردم سرزمین من هر وقتی که ایران به خطر افتاده آمدند ایستادند و جنگیدند و از کشورشان و داشته­‌هایشان دفاع کردند، آنچه که برای من جذاب بود، زندگی اجتماعی مردم و صمیمت بود، در سکانس فیلم هم می­‌بینید، زن و مرد در مسجد جمع می­‌شدند پول جمع می­‌کردند، کمک می­‌کردند، کسی نبود که بگوید از اقوام و فامیل من کسی در جنگ نبوده است.

مهمترین مساله­‌ای که می­‌خواهم بگویم ما قَدر قهرمانان­مان را باید بدانیم، چند وقت پیش آتشنشان­ها با آن شهامت و مردانگی و جسارت­شان شهید شدند در ساختمان پلاسکو، مردم بسیار ناراحت شدند ولی مهمترین مسئله این است که یادمان نرود، سال بعد دوباره یادمان باشد حادثه پلاسکو اتفاق افتاد.

دو سال قبل از آن هم آتش‌نشان دیگری به نام «امید عباسی» جان یک بچه­ را نجات داد و ماسک خودش را درآورد و روی صورت او گذاشت، و خودش شهید شد، منظورم این است که این رشادت­‌ها را ما باید به بچه­‌های خودمان یاد بدهیم و بگوییم، بگوییم چه اتفاقاتی افتاده، چه کسانی آمدند ایستادند و مبارزه کردند تا ایران روی پای خودش بایستد، در آمریکا یک روزی است به نام «مموریال دی» (Memorial DEY) در فرانسه هنوز دارند از سربازان جنگ جهانی دوم تقدیر می­‌کنند، باید ارزش قهرمانان­مان را بدانیم، من رفتم مهدی طحانیان را پیدا کردیم، یک مرد شریف، نه از رانتی استفاده کرده بعد از آن، نه وارد بازی شده، رفته است 9 سال آنجا مانده، صحنه­‌های عجیب، دنبال چیزی هم نبوده، تنها کاری که من می­‌توانستم بکنم اینکه ما حداقل تو را دیدیم و من به بچه­‌ام بگویم، یادتان است ما قصه پتروس فداکار را در مدرسه می‌خواندیم، حتی قهرمانی نبود قهرمان می­‌ساختند که یاد بدهند مثلا این آدم سد را نگه داشته و کشورش را نگه داشته اما ما در حال حاضر این همه قهرمان داریم و متاسفانه این رشادت­‌ها یادمان می­‌رود و فقط جنگ مسئله توپ و تانک و تفنگش نیست، اگر مثلاً عراقی­ها یکسری ابله و احمق بودند که آنطور که در فیلم­ها نشان می­‌دهد ما همه آنها را با تفنگ می­‌کشتیم، پس ما در این 8 سال با چه کسانی جنگیدیم؟! یک ارتش کلاسیک منظم که دنیا داشت از آن حمایت می­‌کرد، ایستاده بود جلوی ایران و ایرانی­‌ها با دست خالی جلوی آن ایستادند و این لحظه­‌های جنگ و آدم­هایی مانند آباجان و آباجان­ها بودند که جنگ را 8 سال مدیریت کردند و پشت جنگ ایستادند و حمایت کردند و ما توانستیم جنگ را با دست خالی تا لحظه آخر ادامه بدهیم.

آقای غفاری این دومین باری است که با آقای علیمردانی همکاری می‌کنید، نظر خودتان در باره نقشتان در فیلم «آباجان» چه بود؟

غفاری: همانطور که گفتید این دومین‌باری است که با آقای علیمردانی همکاری می‌کنم و هر دو فیلمی که با وی کار کردم از فیلمهای مورد علاقه من هستند، در فیلم «آباجان» من یک شانس خوب هم آوردم و آن ایفای نقش جلوی خانم معتمد آریا بود که برای هر باریگری جوانی به نظرم دلنشین‌ترین اتفاقی است که می‌تواند بیفتد.

 

با فیلم«آباجان» ارتباط برقرار کردید؟

غفاری: بله؛ البته آقای علیمردانی کمکهای بسیاری به من کردند چون من در آن دهه زندگی نکردم و وارد یک بافت دیگری شدیم با یک گویشی، که طبعاً هیچ دانشی راجع به آن زمان نداشتم اگر بوده فقط در تلویزیون دیدم و شنیدم، کمک­های ایشان و خانم معتمدآریا بود برای رسیدن به آن نقش و همچنان فکر می­‌کنم سخت­‌ترین نقشی که کار کردم همین نقش بوده، اما برایم لذت بخش بود.

فکر نمی­‌کنم تاکنون فیلم دفاع مقدسی بازی کرده باشید؟

غفاری: یک فیلم فقط یک بار هم در جشنواره اکران شد، دو بازیگر ایرانی داشت من و ستاره پسیانی و باقی همه بازیگران لبنانی بودند «فرشتگان قصاب»، داستان در ایران نبود، داستان زن و شوهر افغان بود.

به اکران رسید؟

غفاری: نه فقط در جشنواره فجر اکران داشت و جایزه فیلم اول را گرفت.

آقای ادیب‌پور کمی راجع به ویژگی‌های تدوین فیلم«آباجان» برایمان بگویید.

ادیب­‌پور: به نظرم تخصصی صحبت نکنیم چون شاید از حوصله خارج باشد، راجع به کشش فیلم صحبت کنیم، که چگونه می­‌توانیم یک فیلم را روایت کنیم که کشش داشته باشد و یک جایی از فیلم نیفتد یا اگر ضعفی است چگونه آن ضعف را بپوشانیم، اگر نقطه قوتی وجود دارد چگونه به آن بها بدهیم بیشتر دیده شود، خوشبختانه این ششمین کاری بود که من با آقای علیمردانی کار کردم و خیلی با هم مَچ شدیم و لذتی که کار کردم با هاتف دارد این است که خیلی تیمی است، یعنی من در گروه­های دیگر هم که کار کردم این روحیۀ تیمی کار کردن را فقط اینجاست که واقعاً دارم حس می­‌کنم و از آن لذت می­‌برم، تدوین ما از فیلمنامه با هاتف شروع می­‌کنیم، زمانی که شروع می­‌کند به نوشتن خوشبختانه این اجازه را به ما می­‌دهد که ورود کنیم و با هم بحث کنیم که این سکانسی که الان می­‌خواهی بگیری چند دقیقه می­‌شود؟ در کدام قسمت فیلم است؟ همه این‌ها را بحث­‌هایش را در فیلمنامه اینقدر باز عمل می­‌کند، داریم و می­‌توانیم با هم بحث کنیم و به نتیجه برسیم.

 

در کار آقای علیمردانی بیشتر مونتاژ قبل از اینکه فیلم ساخته شود تقریباً در فیلمنامه انجام داده‌ می‌شود، کاری که در فیلم­های دیگر پای میز انجام می­‌دهند، در کار آقای علیمردانی در فیلمنامه با هم انجام می­‌دهیم، بعد در طول فیلمبرداری سعی می­‌کردم روز به روز مونتاژ کنم که تقریباً در روند فیلم، مثلاً در روز اول فیلمبرداری نکات مثبت­ را پیدا می­‌کنیم، نکات ضعف­مان را پیدا می­‌کنیم و به روز می­‌توانیم خودمان را روتوش کنیم که این خیلی نکته مثبتی است که در کارهای دیگر کم پیش می­‌آید که چنین امکانی را داشته باشم که به روز باشم با گروه، این امکانی است که تدوین می­‌تواند به فیلم­سازان بدهند، بعضی­ها کم­کاری می­‌کنند این کار نمی­‌کنند، در بعضی از کارها شرایطش مهیا می­‌شود تا این کار را کرد که بسیار به نفع فیلم است. در آباجان هم به همین صورت، یعنی در فیلم­نامه تقریباً با هم بودیم و از شروع فیلمبرداری به روز با هم پیش رفتیم و خیلی تدوین پیچیده­‌ای نداشت به دلیل اینکه همه چیز از قبل پیش­‌بینی شده بود و اینکه سالهاست داریم با هم کار می­‌کنیم.

چیزی در تدوین عوض نشد؟

ادیب­‌پور: نمی‌شود گفت عوض نشد.

منظور آن روالی که تعریف شده بود.

ادیب­‌پور: دقیقاً، آن چیزی که فیلمنامه­‌نویس نوشته و ساخته شده و حالا باید بنشینم پای مونتاژ ماه­‌ها وقت بگذارم، بالا و پایین کنم، این یک شیوۀ کار است، اکثراً در قدیم همینطور کار می­‌کردند، الان امکانات دیجیتال را داریم و این امکان را به ما می­‌دهد روز به روز با هم پیش برویم و اینقدر ارتباط ما صمیمی و نزدیک است که می­‌توانیم این تعامل را داشته باشیم، یعنی فیلمبرداری تمام شده، فردای آن روز ما فیلم را با هم دیدیم.

عیلمردانی: ما تدوین را از روز نوشتن شروع می­‌کنیم، یعنی ما با هم مرحله به مرحله می­‌نویسیم، اصلاً از نوشتن فیلمنامه شروع می­‌کنیم یعنی همانجا با هم می­‌خوانیم، در تمام مراحل از ابتدای نوشتن تا روزی که فیلم به اتمام می‌رسد، این موضوع باعث می‌شود که تا روزی که فیلمبرداری تمام می‌‌شود فیلم آماده نمایش باشد. فقط جلو‌های ویژه آن می‌ماند.

چندی پیش فیلمی درباره حادثه 11 سپتامبر مشاهده کردم که تا لحظه آخر نمی‌توانستی پیش بینی کنید که این فیلم درباره 11 سپتامبر است، فیلم یک روایت از خانواده است، از گسست خانوادگی در یک جامعه آمریکایی بعد انتهای فیلم پسر با پدرش آشتی می­‌کند و در آن برج منتظر پدرش است که بیاید، همان لحظه هواپیما به برج برخورد می­‌کند و آخر فیلم متوجه می­‌شویم فیلم راجع به 11 سپتامبر بوده، ما این نگاه را هیچ­وقت راجع به جنگ و دفاع مقدس نداشتیم، ولی در این فیلم، داستان پیش می­‌رود و یکدفعه هواپیما عبور می­‌کند و نمادهای جنگ دیده می­‌شود ولی در واقع همان است، همان تلخی جنگ را دارد، خودت اینطور به آن نگاه کرده بودی و می‌خواستی این اتفاق بیفتد، یا اصلاً نگاه شما به جنگ این نبود، فقط می­‌خواستید یک روایت را بگویید که حالا در آن برهه زمانی اتفاق افتاده است؟

عیلمردانی: جنگ به عنوان واقعیت انکار­ناپذیر دهه 60 کنار ما نفس کشید، من وقتی 80 نفر از همکلاسی­هایم در یک بمباران کشته می­‌شوند نمی­‌توانم بگویم جنگ در زندگی من تاثیر نگذاشته است، ولی همینطور کودکی من پر بود از خیلی چیزهای قشنگ دیگری که بچه­‌های امروز شاید حتی تجربه­‌اش نکنند، زندگی جریان داشت، آن چیزی که برای من اتفاق افتاد در شهر کوچکی به نام زنجان، به هر حال شهر مرزی نبود ولی جنگ به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر کنارمان وجود داشت، مانند اینترنت، امروز نمی­‌توانید اینترنت را از زندگی مردم جدا کنید، آن روز هم جنگ را نمی­‌شد از زندگی ما جدا کرد و این ارتباط، شما زندگی­تان را می­‌کنید ولی هر روز به گوشی و اینترنت هم سری می­‌زنید، آن زمان هم شما زندگی­­تان را می­‌کردید و هواپیما هم از بالای سر شما عبور می­‌کرد و این پرداختن به زندگی مردم، فیلم من فیلمِ دفاع مقدس نیست یعنی ژانر دفاع مقدس نیست، فیلم اجتماعی­‌ای است که جنگ را هم دارد به تصویر می­‌کشد از زاویه دیگری، نمی­‌توان گفت جنگ را ما حس نکردیم و ندیدیم ولی زندگی هم کردیم و این زندگی کردن را من سعی کردم به تصویر بکشم در کنار تمام این اتفاقات، وقتی فیلم دفاع مقدس انگار همه چیز جنگ است، انگار جنگ صددرصد زندگی مردم بود، جنگ وجود داشت ولی مردم زندگی هم می­‌کردند اتفاقاً آن صمیمیت و همدلی که بین مردم ایجاد شده بود به خاطر یک مشکل بزرگ، مردم را همدل­تر کرده بود، کنار همدیگر بودند.

 

من یادم است آن خطر و تهدید که اگر بچه­­‌تان را مدرسه بگذارید، خطر وجود دارد، پدرهای بچه­‌ها را به هم نزدیک کرده بود و هر روز پدر یک بچه می­‌گفت من کنار آنها می­‌مانم و اینها همه باعث یک دوستی شده بود، یا مثلا ما وسایل­مان را جمع می­‌کردیم می­‌رفتیم خانه پسر عمه پدرم، الان پسر من پسر عمه‌ام را تا الان ندیده است، یک ویژگی­‌های بامزه­‌ای داشت، یک فیلمی بود (نامش یادم رفته است) در جنگ جهانی دوم اتفاق می­‌افتد و یک جایی را نشان می­‌دهد که مردم در انگلیس فرار می­‌کنند، در یک جایی زندگی می­‌کنند خیلی هم به آنها خوش می­‌گذرد، این هم اینطور بود، ما می­‌رفتیم آنجا از ترس هواپیماها فرار کرده بودیم ولی آن چند وقت چقدر به ما خوش گذشت، یا مثلا ما در زیرزمین می­‌خوابیدیم، خوابیدن در زیرزمین چقدر جذاب بود.

ادیب­‌پور: ما در جنگ به دنیا آمدیم، آقای علیمردانی خیلی شهودی فیلم می­‌سازد، یعنی چیزی که من می­‌بینم واقعاً یکسری تجربیاتی که در زندگی­‌اش دیده است، می‌آورد و درماتیک می­‌کند و آنها را تبدیل به فیلم می­‌کند، ما که در جبهه نبودیم، ما سن­مان قد نمی­‌داد که در جبهه باشیم و خیلی سخت است برای ما که بخواهیم فیلم جنگی بسازیم.

یعنی می­‌خواهید بگویید آن کارکترهای بزرگسالی که در فیلم می­‌دیدید از آن نگاه آن بچه­‌هاست؟

ادیب­‌پور: دقیقا ما لُاَنگل می­‌دیدیم، در حال حاضر بزرگ شدیم، نگاه­مان حال نسبت به جنگ این است، اَبر قهرمانان و بزرگترهای ما اینطور بودند.

نگاه کودکانه به کارکتر داشتید.

ادیب­‌پور: دقیقاً.

عیلمردانی: دوربین در فاصله همه این آدمها ایستاده، یعنی به عمق شخصیت این آدم­ها نمی­‌رود، مثلاً در «کوچه بی­‌نام» من خیلی سعی کردم اکسپرسیونیست فیلم را ببینم، اگر من مثلاً یکی از اقوامم را حمید آذرنگ می­‌دیدم، همین قدر از آن آدم می­‌دیدم، یعنی داد و بیداد و بداخلاقی و غیره را یا مثلاً اگر از آن کفترباز بالای کوچه دیدم حالا آمده در خانه آباجان، او را هم همانقدر می­‌شناختم، به همین دلیل سعی کردم در همان فاصله کودکان با آدمها قرار بگیرم.

من نقدها را می­­‌خواندم یکی از موضوعات همین موضوعی که گفتید بود.

عیلمردانی: معمولاً نقدها را نمی­‌خوانم، چه خوبش و چه بدش، معمولاً یکی دو نفر آدم صاحب­نظر می­‌شناسم و سعی می­‌کنم با آنها حرف بزنم نه اینکه برای منتقد ارزش قائل نیستم، منتقدانی که خوب هستند، خود به سراغشان می‌روم و نظرشان را می­‌پرسم چون اینقدر در فضای مجازی نظرات بیهوده وجود دارد و ذهنت را درگیر می­‌کند که تمرکز آدم به هم می‌خورد.

ادیب‌­پور: شما می­‌گویید در آن زندگی وجود دارد، چون ما در آن زمان تلخی جنگ را حس نمی­‌کردیم.

یکسری نقد‌ها وجود دارد که می‌تواند در جهت اعتلای یک فیلم استفاده شود،‌ برایمان جالب بود که نقدها را نمی‌خوانید چون این کنجکاوی در اکثر فیلمسازان وجود دارد که بدانند دیگر درباره فیلمی که ساخته‌اند چه نظری دارند.

عیلمردانی: من با مردم عام کار دارم یعنی من برای مردم فیلم می­‌سازم، نظراتم را هم مستقیم از مردم می­‌گیرم، متاسفانه تعداد منتقدها در طول سالها بسیار زیاد شده و بسیاری از آنها آدم­های قابل احترامی هستند که من زنگ می­‌زنم نظرشان را بعد از فیلم می­‌پرسم ولی آدمهایی که با حب و بغض حرف می­‌زنند، آدم­هایی که نظرشان با یک دیدار تغییر می­‌کند برای من نظرات آنها مهم نیست، چون تاثیر بدی برفیلم من می‌گذارند.

شما به نکته­‌ای اشاره کردید، بحث زرد شدن مخاطب بود که دکتر دینانی اخیراً اشاره کرده بود راجع به اینکه جامعه احمق شده است، یعنی به فراخور چنین تحلیل­‌هایی از جامعه مسلماً زردانگاری بیشتر پر و پا می­‌گیرد تا رسیدن به محتوا، یکی این موضوع برای من جالب بود در صحبت­های شما، و یکی هم بحث نقد که تلویحاً داشتید به مافیا در سینما اشاره می­‌کردید، آیا به آن معتقد هستید؟

عیلمردانی: به مافیای داخل سینما اعتقاد ندارم، من در بدنه سینما کار می­‌کنم، نه اهل مافیایی­‌ام، نه تاکنون به کسی باج دادم، اصلاً کسانی که راجع به مافیای سینما صحبت می­‌کنند به نظرم آدم­هایی هستند که یا نمی­‌توانند همپای دیگران فیلم بسازند یا دارای یک مشکلی هستند، اتفاقاً خود بچه­‌های سینما با سلامت کامل دارند کار می­‌کنند، کارشان هم درست و شرافتمندانه انجام می­‌دهند، حداقل من با آن قشر مافیایی­‌اش تاکنون برخورد نکردم در این 7 فیلمی که ساختم، از چرخه سینما وقتی شما ارتزاق می­‌کنید، شما با این آدم­ها کاری ندارید، شما با مردم صرفاً کار دارید و فیلمی که می­‌سازید، ما یک فیلم می­‌سازیم می­‌گذاریم در اکران، اگر مردم به آن نظر مثبت بدهند پس فیلم شما را می­‌خرند و شما می­‌توانید بروید فیلم بعدی­تان را بسازید، مانند همه جای دنیا، فیلم شما را نخرند شما دچار یک بحرانی می­‌شوید، چرخه شما نمی­‌چرخد باید بروید دوباره سرمایه تهیه کنید، حداقل 4، 5 سال شاید تا 10 سال دیگر نتوانید فیلم بسازید، ولی معمولاً وقتی از این چرخه ارتزاق می­‌کنید، با مافیا کاری ندارید چون با مردم طرف هستید، من با مافیای داخل سینما برخورد نکردم.

 

فصل اکران را چه کسانی تعیین می‌کنند؟

عیلمردانی: در حال حاضر فیلم به عنوان یکی از فیلم‌های اکران نوروزی انتخاب شده است، من نه مافیایی داشته‌ام و نه خواهم داشت، ولی این مدیریت تهیه­‌کننده است، تهیه­‌کننده به عنوان یک مدیر اجرایی باید بتواند فیلمش را پرزنت کند، در چرخه اکران قرار بدهد، من تهیه­‌کننده این فیلم هستم و به فصل اکران اصلاً اعتقاد ندارم مگر در بدترین فصل اکران، هفت ماهگی اکران نشد؟ اما خدا را شکر فروش خوبی داشت، فیلم خوب را نمی­‌شود.

خیلی نگاه منطقی و خوبی است ولی این پروپاگاندایی که می­‌گویید در این قضیه وجود دارد نسبت به انتخاب موضوع آثار سینمایی هم است، یعنی بعضا این پروپاگاندا در افکار سینمایی سمت ساخت مثلاً یکسری کارها نمی­­‌روند، شاید دلشان می­‌خواهد ولی از این جوسازی که از آن نام بردیم می­‌ترسند، می­‌گویند الان نه مثلاً هر اتفاقی یک اتفاق بوده و می­‌شود با هر نگاهی که آن شخص به آن اتفاق دارد، به آن بپردازد. تاکنون با خودت دچار خودسانسوری نشدی؟

عیلمردانی: به همین دلیل می­‌گویم نمی­‌شنوم و نمی­‌بینم و سعی می­‌کنم فاصله بگیرم چون دقیقاً آثار مخرب دارد، حتی بعضی از بچه­‌ها بعضی از نظرات را می­‌آیند می­‌گویند، می­‌گویم نگویید، چه خوب و چه بد را نمی­‌خواهم بشنوم، برای اینکه تاثیر مخرب در کار من دارد یعنی وقتی شما یک فیلمی می­‌سازید و نمی­‌فروشد یعنی مردم دوست نداشتند، تو باید بروی خودت را درست کنی ولی وقتی مردم می­‌آیند حمایت می­‌کنند در بدترین فصل یعنی تو درست عمل کردی، پس باید بروی آن جایی را که ایراد داری پیدا کنی، وقتی تحت تاثیر یک جوی قرار می­‌گیری که یکدفعه یا صددرصد تو را تحسین می­‌کنند، یا صددرصد تو را تخریب می­‌کند شما ایرادت را از کجا می­‌خواهی پیدا کنی؟

مهمترین مساله­‌ای که من دوست دارم بشنوم این است که آباجان آیا موفق شده است بی‌طرف بماند؟ یعنی آیا توانسته است بی­‌طرفی کاملش را در نوشتار حفظ بکند؟ یعنی من یک چیز زیبایی که دیدم بچه حزب­‌اللهی آمد فیلم ما را دید گریه کرد، خانم فرنگی آمده نشست فیلم ما را دید گریه کرد، این برای من حسی ایجاد کرد که قلمم به سمتی نلغزیده است، آباجان دارد از یک مادر حرف می­‌زند، مانند تمام مادران ما ریشه مذهبی­‌اش را دارد، آن علائق مادرانه­‌اش را دارد، دچار افراط و تفریط­‌های اطرافیانش نیست و یک مادر واقعی است، این را با تمام سختی­‌هایی که داشت، با اینکه من یک مرد هستم و یک زن نیستم، جهان زنان خیلی پیچیده­‌تر از آن است که یک مرد بتواند تصورش کند.

 

غفاری: یک سکانسی در آباجان است که خیلی برای من شخصی است، سکانسی که آباجان پسرش را در تلویزیون می­‌بیند، هیچ نمونه بازی اصلاً برای من وجود ندارد، اینقدر متفاوت است چه کسی می­‌تواند اینقدر این را متفاوت بازی کند؟ اصلا به عقل چه کسی می­‌رسد چنین بازی را؟ یک بازیگری چنین ری­‌اکشنی نشان بدهد! من 4 بار فیلم را دیدم.