رمز جاودانگی اندیشۀ امام موسی صدر را باید در نوع نگاه او به انسان و کرامت انسان و حقوق انسان یافت. نگاهی که خصوصاً در اوضاع و احوال پرآشوب کنونی به شدت نیازمند آنیم.

به گزارش مرور نیوز، مطلب زیر یادداشتی از محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان با عنوان «رمز ماندگاری اندیشه امام موسی صدر» است که در ادامه می آید؛

چرا یاد امام موسی صدر همچنان زنده و اندیشۀ او بالنده است؟ چرا ربایش او موجب فقدان و فراموشی وی نشد و برخلاف بسیاری از اقران و امثال خویش، نسل جوان و فرهیخته هر روز بیشتر از دیروز به او اقبال نشان می‌دهد.

به این پرسش‌ها می‌توان پاسخ‌های متعددی داد. اما به عقیده من رمز جاودانگی اندیشۀ او را باید در نوع نگاه او به انسان و کرامت انسان و حقوق انسان یافت. نگاهی که به شدت نیازمند آنیم؛ خصوصاً در اوضاع و احوال پرآشوب کنونی که افکار عمومی هدف(در معرض) انبوه پیام‌های مسموم رسانه‌ای است. پیام‌هایی که برای ترسیم چهره‌ای دل‌ناپذیر از دین و ایجاد اسلام‌هراسی تولید شده است.

انتخاب من دلایل متعددی دارد؛ از جمله اینکه: نوع نگاه ایشان به انسان، نقش اساسی در تفسیر هستی و اهداف آن و در نتیجه، خواست خدا و پیام دین دارد. از سوی دیگر، اگر نگوییم گفتمان غالب جهان معاصر، کرامت انسان و حقوق ناشی از آن است، بی‌تردید، باید آن را از رایج‌ترین گفتمان‌ها دانست. البته،در این امر که انسان دارای شرافت و کرامت ذاتی در اسلام است، نمی‌توان تردید کرد و اشاره‌ای به آیه 70 از سوره اسراء در این‌باره کافی است. اما آنچه مهم است، نوع برداشت عالم دین از این امر و نحوه تبیین آن از سوی مبلغان شریعت است که متاسفانه گاهی نامناسب و دارای پیامدهای نگران کننده است.

نگاه و بیان امام موسی صدر در این حوزه انصافاً ناب و آموختنی است. از نظر ایشان که همان نظر اسلام است، «انسان‌ها همه خوب و بر فطرت پاک خلق شده‌‏اند. چه‌بسا، منافع شخصی و فساد محیط مانع بروز آثار این فطرت می‌شود و انسان مرتکب ظلم یا فساد می‌‏شود. ولی، حتی در همان حالت، فطرتِ وی او را به صلاح دعوت می‌‏کند. گاهی منافع مادیْ انسان را از تشخیص خوب و بد باز می‌دارد و انسان در داوری اشتباه می‌کند. ولی در مواردی که منافع مادی وجود نداشته باشد، حکم فطرت، کاملاً واضح، خودنمایی می‌کند.»

از آثار برجای‌مانده از ایشان معلوم می‌شود که کرامت ذاتی را حتی مخصوص مسلمانان و مؤمنان نمی‌داند. او ارزش‌ انسان و دلیل خلیفه بودنش را این نمی‌داند که «‌محرم اسرار» است یا نافرمانی خدا را نمی‌کند. راز کرامت و جایگاه انسان آگاهی و اختیار اوست. او در بحثی دربارۀ آیۀ 30 از سوره بقره، می‌گوید: «جانشین کسی است که مسئولیت می‌پذیرد و آگاهانه رفتار می‌کند ... بنابراین، معنای خلیفه‌الله بودن انسان این است که او میان خیر و شر مخیّر است و مجبور نیست.»

تأکید او بر استقلال بشر و آزادی او و استنباط این نکته از مفهوم خلیفه بسیار لطیف و دارای آثار فراوان است، و در جای‌جای نوشتارها و گفتارهای وی تکرار شده است.

برای همین است که امام موسی صدر به آزادی عقیده و آزادگی انسان‌ها سخت پایبند است و می‌گوید: «رأی‌ و عقیده‌ ثمرۀ تفکر انسان‌ و نتیجۀ بُعد وجودیِ‌ شریف‌ و برترِ‌ وی‌ است. اسلام‌ رأی‌ و اظهارنظر و عقیده‌ را بزرگ‌ و گرامی‌ می‌دارد و کوشش‌ می‌کند تا حریت‌ و آزادی‌ رأی‌ و عقیده‌ هماره‌ حفظ‌ شود» و البته، تأکید می‌کند که انسان باید قدر گوهر آزادی را نیک بشناسد و نیکو به کار گیرد، چراکه «تنها اختیار و آزادی‌ اراده‌ نمی‌تواند برای‌ انسان‌ فضیلت‌ ایجاد کند، بلکه‌ همه‌ کرامت‌ و فضیلت‌ انسان‌ در این‌ است‌ که‌ راه‌ خیر و صواب‌ را اختیار کند.»

امام صدر حتی دعوت به توحید را نیز همسو با حفظ کرامت انسان می‌داند و بر حلال و حرام برای آلوده نگشتن گوهر آزادی و قدرت انتخاب تأکید می‌کند: «اسلام‌ مقامِ‌ انسان‌ را بسیار منزه‌ می‌داند. لذا پرستش‌ بت‌ها و عبادت‌ بشر و هر شخص‌ و هر شیئی‌ را حرام‌ کرده‌ و مقامِ‌ انسان‌ را در نظام‌ آفرینش‌ بالاتر از آن‌ دانسته‌ است‌ که‌ غیرخدا را بپرستد و در برابر موجوداتِ‌ محدودی‌ چون‌ خود حتی خضوع‌ و خشوع‌ کند. ما در بسیاری‌ از تعالیم‌ اسلامی‌ می‌بینیم‌ که‌ انسان‌ از بیان‌ نیاز به‌ غیر از خداوند منع‌ شده‌ است.»

همین دیدگاه است که منجر به ارائه تئوری ‌عینیت اسلامیت و بلکه دیانت با انسانیت شده است؛ تئوری‌ای که از نظر او پیام قرآن است، آنجا که می‌گوید: «‌قرآن کریم بر هماهنگی کامل دین و انسانیت تأکید می‌کند: «فَأَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَی‌ها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ.» همچنین، حدیث شریف «کلُّ مولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَة» (هر مولودی بر فطرت (توحید) زاده می شود. ) تعبیری است از اینکه اسلام مساوی با فطرت انسان است.»

چنین نگاهی به دین و به انسان، علاوه بر آنکه آدمی را عاشق هستی و شیفتۀ خدمت به هم‌نوعان، و پذیرای جفاهای احتمالی و خارهای مغیلان در این مسیر می‌کند، بر چگونگی دعوت به دین و تبلیغ مذهب نیز اثر می‌گذارد.

چنین کسی از عمق وجود پیام‌آور محبت می‌شود و تأکید می‌کند که: «‌بشر کسی‌ را می‌خواهد که‌ به‌ او مهر ورزد، دست بر قلبش‌ بکشد، عرقش‌ را خشک‌ کند و با او زندگی‌ کند. اگر برای‌ خود، ‌ یعنی‌ علمای‌ دین، ‌اوضاع و احوالی چون اوضاع و احوال اهل دنیا پدید آوریم، آخرین‌ امیدِ‌ آینده‌ را نابود کرده‌ایم، آخرین‌ امیدِ‌ باقی‌مانده‌ از زندگی‌ ملت‌ها.»این برداشت راجع به نحوه برخورد با انسان‌ها، از نظر او اختصاصی به هم‌فکران و هم‌کیشان ندارد، حتی «اهل کتاب از جانب مسلمانان مستحق چیزی جز جدال احسن نیستند، نه ضرب و نه طعنه، نه جنگ و نه قطع رابطه و نه حتی درشتی و خشونت در بحث.»

این است که می‌گویم نیاز ما به تکرار نگاه اوست. دلم می‌خواهد به جای هر احتمال دیگری برای آن عزیز غایب از نظر، فقط بگویم: «‌هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش.»