جشنواره فیلم مسکو رویدادی قدیمی و معتبر در سینمای جهان است که در طول عمر خود فراز و فرودهای زیادی دیده و در سال 2017 میلادی سی و نهمین دوره خود را پشت سر گذاشت.

به گزارش مرور نیوز، جشنواره بین المللی فیلم مسکو از چنان اهمیتی برخوردار است که در لیست 15 جشنواره رقابتی سطح یک دنیا به انتخاب «فدراسیون بین المللی انجمن تهیه کنندگان» قرار دارد و در کنار فستیوال های بزرگی چون کن، برلین، ونیز و لوکارنو جا خوش کرده است. در مقاله قبلی از این سری گزارش ها و در مرور جشنواره جشنواره شانگهای نیز از این فدراسیون یاد شد؛ نهادی بین المللی که در پاریس مستقر است و 38 عضو از پرنفوذترین انجمن ها و موسسات سینمایی در بیش از 31 کشور جهان دارد و در کنار فعالیت های فرهنگی مختلف، جشنواره های سینمایی و تلویزیونی را از لحاظ اهمیت درجه بندی می کند.

اما برای مرور تاریخی جشنواره فیلم مسکو باید به دهه ها قبل بازگردیم. فستیوال فیلم مسکو از لحاظ تئوری بعد از جشنواره فیلم ونیز قدیمی ترین جشنواره فیلم جهان است. نخستین دوره این رویداد در سال 1935 میلادی به ریاست سرگئی آیزنشتاین برگزار شد. آیزنشتاین یکی از بزرگترین کارگردانان و تئوریسین های فیلم در شوروی و سازنده شاهکار تاریخی ایوان مخوف(۱۹۴۴-۱۹۵۸) بود. در حقیقت فستیوال فیلم مسکو به سفارش یا به عبارت بهتر به دستور جوزف استالین رهبر کمونیست شوروی در رقابت با جشنواره فیلم ونیز برپا شد. جشنواره ونیز سه سال قبل تر توسط حکومت فاشیستی ایتالیا به راه افتاده بود و از آن به عنوان ویترین هنری حکومت و نمونه ای موفقیت آمیز از دخالت فاشیسم در مسایل فرهنگی استفاده می شد.

در حقیقت فستیوال فیلم مسکو به سفارش یا به عبارت بهتر به دستور جوزف استالین رهبر کمونیست شوروی در رقابت با جشنواره فیلم ونیز برپا شد استالین که خود در خودکامگی دست کمی از موسیلینی دیکتاتور ایتالیا نداشت به تقلید از این فرمول با پشتیبانی مادی و معنوی خود جشنواره فیلم مسکو را به راه انداخت تا محفلی برای نمایش «حد اعلای اخوت فرهنگی» و «اشتیاق ملل خارجی برای اتحاد جماهیر شوروی» باشد.

رقابت این دو جشنواره زمانی کاملا آشکار شد که کمدی آخرین میلیاردر(۱۹۳۴) ساخته رنه کلر یکی از جوایز دوره اول جشنواره فیلم مسکو را به خود اختصاص داد؛ فیلمی که نمایش آن در آلمان و ایتالیا ممنوع بود چراکه داستان آن درباره توهمات احمقانه رهبری فاشیست در یک کشور فرضی اروپاییست.

ادامه داستان اما کمی طنزآمیز است. در واقع شخص استالین از چندین سال قبل در لوای نام انقلاب فرهنگی دل و روده صنعت سینمای شوروی را بیرون کشیده بود. واردات فیلم های خارجی قطع شده و تعداد فیلم های روسی در عرض سه سال از 147 عدد در سال 1930به تنها 35 فیلم کاهش یافته بود و آنچه که ساخته می شد هم فیلم هایی عمدتا حکومتی بودند و حول و حوش نمادهای کمونیستی چون «کارخانه و تراکتور» می گشتند.

از همین رو جشنواره مسکو تنها بعد از یک دوره برگزاری برای 24 سال به محاق رفت و به همین دلیل در بسیاری از مرورهای تاریخی، مبدا جشنواره را از آن سال حساب نمی کنند.

جشنواره فیلم مسکو در سال 1359 دوباره به راه افتاد و این بار دیگر به رویدادی منظم تبدیل شد. این بازگشت مجدد همراه با دگرگونی های بزرگ سیاسی و فرهنگی در شوروی بود. زمانی که استالین مرده و نیکیتا خروشچف زمام امور را در دست گرفته بود. او در نطق تاریخی 4 ساعته ای در بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی به شدت به شخصیت دیکتاتورماب استالین تاخت و خواستار رفرم های گسترده اجتماعی، آزادی زندانیان سیاسی و همزیستی مسالمت آمیز با سایر ملل شد.

این دوره که از آن با نام «گشایش خروشچف» یاد می شود به بازه ای بین اوایل دهه 50 تا نیمه دهه 60 میلادی اطلاق می شود که طی آن بسیاری از محدودیت ها و سانسورهای اجتماعی و فرهنگی کاسته و صداهای مختلف در جامعه بلند شد. از همین رو و به تبع این تغییرات موج جدیدی از فیلمسازان جوان به صنعت سینمای شوروی وارد شدY موجی که همسو با تغییرات سینمای جهان بود و بخش های مختلف جشنواره فیلم مسکو پر شد از هنرمندانی بزرگ که دیگر در قالب های کلاسیک فیلمسازی نمی گنجیدند. نام هایی چون کانه‌تو شیندوی ژاپنی، والریو زورلینی و یا فدریکو فلینی فقید که با فیلم ۸½ جایزه بزرگ سومین دوره جشنواره در 1963 را از آن خود کرد.

در آن دوره مسکو به محل رفت و آمد ستارگان جهان تبدیل شده بود و نام های بزرگی چون الیزابت تیلور، توشیر میفونه، ریچارد برتون و سوفیا لورن که جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را برای فیلم ازدواج به سبک ایتالیایی(۱۹۶۴) اثر ویکتور دسیکا از آن خود کرد در این جشنواره حضور یافتند. البته بخش بزرگی از این جذابیت به خاطر اشتیاقی بود که دنیای غرب داشت تا کشوری را ببیند که بعد از جنگ جهانی دوم - به قول چرچیل - پرده آهنینی به دور خود کشیده بود و اینک این نقاب را از فرهنگ روزمره مردمانش کنار زده بود.

این فرصت همچنین بهترین موقعیت برای تبادل فرهنگی فیلمسازان سرزمین های سوسیالیست با کارگردانان دنیای غرب بود و کارگردانانی چون کنراد وولف، آندریاس کواچ، زولتان فابری و بینکا ژیلکووای بلغارستانی همگی اولین دستاوردهای حرفه ای خود را از این جا آغاز کردند.

البته در عین حال مسئولان جشنواره برای نمایش آثار رفقای سوسیالیت خود سختگیری های بیشتری داشتند چراکه این فیلم ها نماد دنیای کمونیستی بود و بازخوردهای متفاوتی به نسبت فیلم های بورژوازی فرانسوی یا جنایی- سیاسی های ایتالیایی داشتند. از این رو جشنواره فیلم مسکو جایی برای نمایش احساسات مردان جوان و عصبانی چک اسلاواکیایی، فضاهای مرده و افسرده مجارستانی، یاغی های لهستانی و شور و هیجان واقعی ولی غیر سوسیالیتی یوگوسلاویایی نداشت.

با تمام فضای باز و همزیستی مسالمت آمیز دیدگاه های گوناگونی که خروشچف ایجاد کرده بود، غیر ممکن بود که بتوان تصور کرد آثار کارگردانان موج نوی چک اسلاواکیایی همچون «میلوش فورمن» یا «ویه‌را خیتیلووا» - کارگردان کمدی درام بابونه ها(۱۹۶۶) که او را تا سال 1975 از فیلم ساختن در سرزمین مادری محروم کرد - در این فستیوال به نمایش درآید. مسکو جایی برای «دوشان ماکاویو» کارگردان موج سیاه صربستانی یا فیلم های ضد توتالیتر «آندری وایدا» لهستانی نداشت. کارگردانی افسانه ای که 4 بار در طول عمر خود نامزد بهترین فیلم خارجی اسکار شد. فیلم کاتین(۲۰۰۷) یکی از آخرین آثار وایداست که روایتگر فاجعه‌ای در سال1940 است که طی آن چندین هزار نفر از افسران ارتش لهستان به دستور استالین و توسط ارتش سرخ شوروی در جنگل‌های کاتین کشته شدند؛ قربانیانی که پدر وایدا یکی از آن ها بود. او خود در این باره می گوید: هرگز فکر نمی‌کردم این قدر زنده بمانم که سقوط اتحاد جماهیر شوروی را شاهد باشم یا ببینم که لهستان آن قدر آزاد است که به من فرصت می‌دهد که این جنایت‌ها را روی پرده نمایش بدهم.

نیمه دهه 60 اوضاع از این هم بدتر شد. خروشچف پیر شده بود و اعضای ارشد حزب دیگر به او اعتماد نداشتند. مشکلات سیاسی و اقتصادی نیز در حال اوج گیری بود. نیکیتا خروشچف در نهایت در سال 1964 با شبه کودتایی سیاسی از کار برکنار شد و جای خود را به لئونید برژنف داد. برژنف تازه نفس به سرعت راه رفته خروشچف را بازگشت و «دوره گشایش» به خاطره ها پیوست.

در دوره برژنف سینما به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای فرهنگی شوروی و تبع آن جشنواره فیلم مسکو تحت محدودیت و سانسورهای شدیدی قرار گرفت، آن هم در دوره ای که تغییرات پی در پی دنیای هنر هفتم را فرا گرفته بود. مسکو عملا از نقاط عطف تاریخ سینما چون موج نوی فرانسه یا ظهور فیلم فیلمسازی مستقل در آمریکا بی نصیب مانده بود و تماشاچیان روس چنین فیلم هایی را تنها می توانستند گه گاه در سالن هایی نیمه دولتی آن هم در هیاهو و آشوب بسیار تماشا کنند.

در دوره برژنف سینما به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای فرهنگی شوروی و تبع آن جشنواره فیلم مسکو تحت محدودیت و سانسورهای شدیدی قرار گرفت با این وجود و در کمال تعجب جشنواره مسکو باز هم محفلی جذاب برای دنیای خارج بود. شاید بد نباشد برای درک حال و هوای آن دوران گزارشی از روزنامه نیویورک تایمز به تاریخ 20 جولای 1970 نقل را مرور کنیم:

«هفتمین دوره جشنواره فیلم مسکو از امشب با فضای سنگین ایدئولوژی کمونیستی و تم های وطن پرستانه آغاز شد. امشب بیش از 6000 نفر در کاخ شیشه و بتنی جشنواره به تماشای فیلم The Internationale نشستند. مستندی درباره «کمون پاریس» یا همان حکومت انقلابی کوتاه مدت سوسیالیست ها بر پاریس و شکست ناپلئون سوم در ۱۸۷۱. ایالت متحده آمریکا برای اولین بار در این جشنواره رسما نماینده ای ندارد زیرا وزارت امور خارجه، میزبانی شوروی ها از فیلم های ضد آمریکایی ویتنام شمالی را بر خلاف روح شعار جشنواره - برای انسانیت در سینما و برای صلح دوستی در میان مردم - می داند. با این حال چندین و چند فیلم آمریکایی در طی دو هفته آینده در بخش های غیر رقابتی جشنواره به نمایش در می آیند و تماشاچیان به تماشای فیلم هایی چون بزرگ‌مرد کوچک(۱۹۷۰) از آرتور پن و یا رژه احمق ها(۱۹۷۰) آخرین کار جیمز استورات می نشینند. از آنجا که فیلم های غربی زیادی به این سرزمین وارد نمی شوند یا اگر وارد شوند کیفیت خوبی ندارند نمایش درام جاده ای سبُک‌سواران(۱۹۶۹) اثر دنیس هوپر، یک اتفاق محسوب می شود و بلیت های آن ارزشی معادل خاویار سیاه دارد!»

این گزارش در انتها با این نکته پایان می یابد که جشنواره فیلم مسکو، رویدادی عقیدتی است و معمولا فیلم هایی را جذب می کند که در دیگر نقاط دنیا کمتر حضور دارند مانند فیلم هایی از ویتنام شمالی، مغولستان، بلغارستان و ایران.

در طول یکی دو دهه بعدی مسئولان جشنواره به سختی تلاش کردند با تمام محدودیت ها اعتبار آن را حفظ کنند و این امر بیشتر مدیون فیلمسازانی بود که گه گاه آثار قابل اعتنا و درخور رقابتی با فیلم های جهانی خلق می کردند. شاهکارهای چون درام جنگی بیا و بنگر(۱۹۸۵) از الم کلیموف که به دوران اشغال بلاروس شوروی به دست نیروهای آلمان نازی می‌پردازد از جمله آنها بود. این فیلم در ستایش چهلمین سالگرد پیروزی نیروهای شوروی در جنگ جهانی دوم که چنان با کیفیت بود که نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی در پنجاه و هشتمین دوره جوایز اسکار هم شد.

اما اواخر دهه 80 میلادی ورق برگشت. ابهت اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش در حال فرو ریختن بود و کشورهای متحد یکی یکی از پیمان ورشو خارج می شدند و پرده آهنین در حال فرو ریختن بود.

میل به فروپاشی دیوارها در میان فیلمسازان جوان شورشی نیز شدت گرفت و دنیای خارج را متوجه نسل جدیدی از هنرمندان کرد که به شدت می کوشیدند تا تصویری جدید از کشور خود به نمایش بگذارند. این گرایش جدید را می توان در ترکیب هیات داوران پانزدهمین دوره جشنواره فیلم مسکو دید. رابرت دنیروی آمریکایی، میکلوش یانچو کارگردان مجار برنده جایزه کن، هانا شیگولا بازیگر پیشرو موج نو سینمای آلمان، آنتونیو گادس بازیگر و بالرین اسپانیایی و از همه جالب تر تنگیز آبولادزه گرجستانی که اخیرا توبه(۱۹۸۷) فیلم ضد توتالیتر او مورد استقبال وسیعی در سطح جهان قرار گرفته بود و نمایش آن در شوروی ممنوع بود! در این دوره کنار هم قرار گرفتند.

میل به فروپاشی دیوارها در میان فیلمسازان جوان شورشی نیز شدت گرفت و دنیای خارج را متوجه نسل جدیدی از هنرمندان کرد که به شدت می کوشیدند تا تصویری جدید از کشور خود به نمایش بگذارند روایت این برهه از تاریخ را اما همه می دانند. سرانجام نام اتحاد جماهیر شوروی از صفحه روزگار محو شد و دیوار برلین به عنوان آخرین نماد جدایی بلوک شرق از دنیای غرب فرو ریخت. جشنواره فیلم مسکو نیز متاثر از جریان کشور بود. گرچه همچنان به صورت منظم و دوسالانه برگزار شد اما تقریبا یک دهه طول کشید تا دوباره خود را بازیابد؛ دوره هایی که نبض جشنواره نه در سالن های سینما که بیشتر در مناظره ها و گردهمایی ها می تپید و جریان های فکری و سیاسی گوناگون تا مرز درگیری پیش می رفتند. در کنار مشکلات اقتصادی، برنامه ریزی جشنواره نیز از کیفیت مناسبی برخوردار نبود، تاخیرهای پشت سر هم و البته کیفیت پایین نحوه گزینش فیلم ها که شاهکارهای جهانی را در کنار فیلم های دست چندم قرار می داد اعتبار جشنواره را در معرض خطر قرار داده بود.

فصل جدید حیات جشنواره فیلم مسکو از سال 1999و با تبدیل آن به رویدادی سالانه آغاز شد. از همین سال نیکیتا میخالکوف کارگردان برنده جایزه اسکار و البته هنرمند مورد وثوق کاخ کرملین، ریاست جشنواره را بر عهده گرفت که تاکنون نیز ادامه دارد. میخالکوف که خود کارگردانی جهانی و کارکشته است به سرعت دیسیپلین را به جشنواره بازگرداند و طول سالیان گذشته چنان که شایسته اش بود آن را به رویدادی مهم در دنیای سینما تبدیل کرد. در حقیقت فستیوال فیلم مسکو در طول سال های اخیر خود میزبان کارگردانانی بوده است که بعدها هر کدام به قله هایی در صنعت فیلمسازی بدل شدند؛ کارگردانی چون کریشتوف کیشلوفسکی لهستانی که در یازدهمین دوره برای فیلم شیفته دوربین(۱۹۷۹) جایزه اصلی جشنواره را از آن خود کرد و بعد از آن به کارگردانی جریان ساز در سینما بدل شد و یا آکی کوریسماکی فنلاندی که در دوره شانزدهم جشنواره جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرد و بعد از آن به بسیاری از مهمترین جوایز سینمایی دست یافت و یا برای ما ایرانی جذاب تر آن که اصغر فرهادی نیز سال 2003 با اولین فیلم بلند خود یعنی رقص در غبار(۱۳۸۱) جایزه سنت جرج نقره ای را به خود اختصاص داد و از آن به بعد در مسیری پر افتخار گام نهاد.

تولد جشنواره مسکو از دل نظام کمونیستی/ سینما بر سیاست غلبه کرد

جشنواره فیلم مسکو هم اکنون یکی از معتبرترین فسیتوال های سینمایی جهان است و اشتیاق خبرگزاری های خارجی به پوشش جشنواره نشان این مدعاست. فستیوال فیلم مسکو در سال 2014 بیش از 4000 مهمان داشت که تقریبا نیمی از آن ها اصحاب رسانه بودند. جشنواره ای که دو دهه قبل رو به زوال بود اینک با وجود 11 سالن در کاخ اصلی جشنواره باز هم خیلی اوقات جوابگوی فضای کافی برای سیل علاقه مندان خود نیست و نیکیتا میخالکوف را واداشته است تا از کرملین تقاضای ساخت بناهایی جدید برای این رویداد بزرگ فرهنگی کند.

از مهمانان سال اخیر می توان به هنرمندانی چون برد پیت، کوئنتین تارانتینو، مایکل مان، جان مالکوویچ، شان پن، تیم برتون، مریل استریپ و بسیاری از نام های بزرگ دیگر اشاره کرد. بازار فیلم جشنواره مورد حمایت کمپانی های بزرگ دنیاست و استودیوهای فیلمسازی بیش از پیش به آغاز نمایش جهانی تولیدات خود از مسکو علاقه نشان می دهند.

جشنواره فیلم مسکو هم اکنون یکی از معتبرترین فسیتوال های سینمایی جهان است و اشتیاق خبرگزاری های خارجی به پوشش جشنواره نشان این مدعاست نماد جشنواره مسکو سنت جرج یعنی سربازی مقدس که با ابلیس مبارزه می کند، است و مبارزه او به صورت سواری بر اسب که نیزه ای در تن اژدها کرده نمادین شده است. جایزه سنت جرج طلایی از طلای 24 عیار است که از سال گذشته توسط چوپارد Chopard یکی از لوکس ترین برندهای جواهرسازی دنیا در سوئیس و سازنده نخل طلای کن ساخته می شود.

جشنواره فیلم مسکو تاریخی به درازای سینمای حرفه ای و فراز و فرودی مانند ظهور و سقوط ابر قدرتی چون شوروی دارد. گرچه نام شوروی از تاریخ معاصر حذف شد اما این این جشنواره توانست به سلامت از بزنگاه های تاریخی عبور کند تا همچنان نماد فرهنگی دنیای شرق و یادآور افتخارات دوران رفیق های قدیمی باشد. شاید مناسب باشد که این مرور تاریخی را با نقل قولی از فدریکو فیلنی به اتمام برسانیم. او زمانی که در 1963 برای ۸ ½ جایزه بهترین فیلم جشنواره را از آن خود کرد گفت: من بیش از 270 جایزه بین المللی دارم، ولی این یکی ارزشمندترین آن هاست زیرا آن را در کشوری سوسیالیتی گرفته ام. در اتحاد جماهیر شوروی!

جشنواره بین المللی فیلم مسکو از 22 ژوئن برابر با یکم تیر ماه به مدت یک هفته در 6 بخش اصلی رقابتی، فیلم مستند، فیلم کوتاه، خارج از مسابقه، مرور آثار و بخش سینمای روسیه برگزار می شود و جوایز جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو عبارتند از جایزه ویژه بهترین فیلم (برای تهیه کننده)، جایزه ویژه هیات داوران، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین فیلم مستند و بهترین فیلم کوتاه.

کمیته برگزاری جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو نیز جایزه ویژه یک عمر فعالیت سینمایی را اهدا می کنند. این کمیته همچنین جایزه ویژه استانیسلاوسکی را به پاس وفاداری به متد مدرسه بازیگری استانیسلاوسکی به برگزیده ی خود اهدا می کنند. البته جوایز دیگری نیز به برندگان تعلق می گیرد که شامل جایزه فیپرشی (انجمن جهانی منتقدان) به بهترین فیلم بخش مسابقه (به کارگردان)، جایزه منتقدان سینمای روسیه به بهترین فیلم بخش مسابقه (به کارگردان)، جایزه ویژه تماشاگران به بهترین فیلم (به کارگردان) و جایزه فدراسیون باشگاه های فیلم روسیه به بهترین فیلم بخش مسابقه (به کارگردان) است.