کتاب را گرفت و برایم کتاب سلام بر ابراهیم را آورد و گفت: «داداش این کتاب راست کار خودته؛ داستان هاش کوتاه و عالیه.»

به گزارش مرور نیوز، «ابراهیم، چقدر این برنامه «حدیث سرو» رو نگاه میکنی؟»

«داداش، این برنامه فوق العاده است. هر قسمتش درباره یک عالم بزرگه. واقعاً یه کلاس درس اخلاق و سبک زندگی کامله.»


برنامه که تمام شد، سراغ کتاب هایش رفت و برایم کتاب معادشناسی علامه طهرانی را آورد و گفت: «داداش، این کتاب خیلی تو حوزه معاد قویه. بخونش.»

چند جلده؟»

«ده جلد.»

«ابراهیم، من کی حوصله کتاب خوندن دارم؟ تو واقعاً دوره کامل این کتاب رو خوندی؟»

«آره، کتابش عالیه. واقعاً ارزش خوندن داره.»

«من که حوصله خوندن کتاب ندارم.»

کتاب را گرفت و برایم کتاب سلام بر ابراهیم را آورد و گفت: «داداش این کتاب راست کار خودته؛ داستان هاش کوتاه و عالیه.»

«دستت درد نکنه؛ اتفاقاً دنبالش بودم بخونمش. خیلی تعریفش رو شنیدم.»

کتاب سلام بر ابراهیم را که تمام کردم، کتاب سه دقیقه در قیامت را جلوی رویم گذاشت و کلی از آن تعریف کرد. بعد از خواندن این کتاب احساس کردم به مطالعه علاقه‌مند شده‌ام. این ترفند ابراهیم بود که هر طور شده با دادن کتاب های کوچک مرا علاقه مند به مطالعه کند.

گرچه من چندان کتاب خوان نشدم و بعد از شهادت ش هم دیگر کسی نبود ترغیبم کند به مطالعه.