بازمانده بدر بود و دجله و هور، یادگار شهیدانی چون باکری، کریمی، رستگار و زین‌الدین، ماند تا شهید لحظه تحویل سال شود.

به گزارش مرور نیوز، قصه شهید «اسماعیل صادقی» قصه عجیبی است. شهیدی که در بدو تولد قرار نبود بماند، اما با نذر و نیاز ماند. ماند تا مایه ماندگاری دین و سرزمینش شود. ماند تا «شهید بدر» باشد.

20 آذر سال 1336 در روستای بیدهند از توابع بخش کهک قم به دنیا پا نهاد. هنگامی که نوزادی بیش نبود، به بیماری سختی گرفتار آمد به‌گونه‌ای که او را به‌طرف قبله خواباندند.

مادرش در این زمان دل به خدا داد و از آن قادر متعال، مدد جست و به آن مهربان یگانه گفت: «خدایا! فرزندم را اسماعیل، نام نهادم و می‌خواهم زنده باشد و در رواج دین تو که بر حق است خدمت کنم». بالأخره دعای مادر مستجاب شد و نوزاد با عنایت الهی زندگی دوباره یافت.

اسماعیل، دوره ابتدایی را در روستا گذراند، اما به‌دلیل مشکلات مالی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد، لذا در قم به کارهایی، چون میوه‌فروشی، تعمیر رادیو و فروش و تکثیر نوارهای کاست مذهبی روی آورد.

خود او در این زمینه می‌گوید: «زمان شروع انقلاب کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار می‌آمد ما مرتّب تکثیر می‌کردیم. بعد، مدرسین حوزه‌ی علمیه قم آن‌ها را در سراسر کشور پخش می‌کردند».

دوران انقلاب شاهد مبارزات اسماعیل در کنار دیگر جوانان انقلابی قم بود تا جایی که او چندین‌بار از سوی عوامل طاغوت دستگیر و زندانی شد و مورد شکنجه و ضرب‌وشتم شدید قرار گرفت، اما هر بار پس از آزادی، مصمم‌تر به فعالیت‌های انقلابی خود ادامه داد.

 

مسئول تنظیم سیستم صوتی محل استقرار امام

آشنایی «اسماعیل» با سیستم صوتی موجب شد تا هنگام ورود امام خمینی (ره) به کشور در 12 بهمن 1357 برای یاری دست‌اندرکاران برپایی سخنرانی امام در بهشت زهرا (س) و تنظیم سیستم صوت به تهران عزیمت کند و لذا این افتخار را یافت که حتی با تشریف‌فرمایی امام به قم نیز، مسئولیت تنظیم سیستم صوتی محل استقرار ایشان را به‌عهده بگیرد و شب‌وروز از محضر آن امام بزرگوار کسب فیض کند.

وقتی مادرش به او می‌گوید: تو آخر از این همه کار خسته نمی‌شوی؟ پاسخ می‌دهد: «مادر، هر چقدر هم خسته شوم فقط یک نگاه محبت‌آمیز امام، تمام خستگی‌های جسمی و روحی مرا برطرف می‌کند».

با شکل‌گیری کمیته‌های انقلاب اسلامی به عضویت کمیته درآمد و همزمان در حزب جمهوری اسلامی نیز فعالیت داشت و سپس با تشکیل سپاه پاسداران وارد این نهاد انقلابی شد و مدتی را در واحد پرسنلی سپاه قم به خدمت گذراند و از آنجا به عضویت شورای تزکیه و تصفیه سپاه درآمد.

شهید صادقی در سال 1359 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نام‌های «محمد» و «حسین» است. اولین نقش‌آفرینی او در دفاع از میهن اسلامی، حضور در عملیات‌های ثام‌الائمه، طریق‌القدس و فتح‌المبین بود که 104 روز به‌طول انجامید.

شهید صادقی پس از بازگشت در واحد تعاون سپاه قم به خدمت خود ادامه داد و مدتی نگذشت که به مسئولیت سپاه تفرش و آشتیان منصوب شد.

موسم سفر معنوی حج واجب اسماعیل فرا رسیده بود، اما به‌دلیل اینکه از سوی منطقه یک سپاه پاسداران برای انجام مسئولیتی خطیر فراخوانده شد، رهسپار تیپ 17 امام علی بن ابی طالب (ع) شد و مسئولیت ستاد تیپ را پذیرفت.

 

خدایا، دیگر رویم نمی‌شود که به شهر برگردم

شهید «اسماعیل صادقی» از بنیانگذاران لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) بود و تا لحظه شهادت مسئولیت ستاد این لشکر را به‌عهده داشت و در کنار فرماندهان دیگر یگان‌های لشکر و تحت فرماندهی سردار شهید مهدی زین‌الدین حماسه‌های بی‌بدیلی در جبهه خلق کرد.

شهید «اسماعیل صادقی» در یکی از وصیت‌نامه‌هایش چنین نوشته است: خدایا، این چهارمین وصیّت‌نامه است که می‌نویسم. دیگر دلم نمی‌خواهد وصیّت‌نامه پنجمی داشته باشم. دیگر رویم نمی‌شود که به شهر برگردم و چشمم به چشم خانواده‌های شهدا بیفتد».

سردار «حاج محمدحسین آل‌اسحاق» از همرزمان شهید اسماعیل صادقی با نقل روایتی از حالات و روحیات شهید قبل از عملیات چنین می‌گوید:«عملیات بدر» که می‌خواست شروع شود دیگر دل توی دلش نبود. یادم هست که گردان‌ها و واحد‌ها به منطقه اعزام‌ شده بودند و آقا اسماعیل هم آخرین امکانات عملیات را جمع‌وجور می‌کرد.

در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به‌نام «اتاق جنگ»، ساعت یازده، دوازده شب بود که گفت:«فلانی، اگر کسی سراغم را گرفت، توی اتاق جنگم؛ کاری دارم که باید انجام دهم.»

این را گفت و در را پشت سرش بست. ساعتی بعد که از اتاق خارج شد، دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده است و صورتش نورانیت خاصی یافته. برخورد‌ها و سخنانش به‌گونه‌ای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست.

ازآنجا با خانواده‌اش تماس تلفنی گرفت و حرف‌هایی ردوبدل شد که من دیگر یقین کردم رفتنش بی‌بازگشت خواهد بود.هنگام حرکت به‌طرف خط در بین راه نیز به حجت‌الاسلام ایرانی از فرماندهان سپاه قم گفته بود:«حاج‌آقا، من دیگر از این مأموریت برنمی‌گردم، جان شما و جان لشکر!» و همان شد که گفت.

 

آسمانی‌شدن در لحظه تحویل سال

شهید «اسماعیل صادقی» مسئول ستاد لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب علیه السلام قم بود که در اواخر اسفندماه 1363 در عملیات بدر در جزیره مجنون مجروح شد و بر اثر شدت جراحات وارده، لحظاتی پس از تحویل سال 1364 در بیمارستان به شهادت رسید.

حجت‌الاسلام «علی صادقی» برادر شهید اسماعیل صادقی این‌چنین روایت می‌کند:«دو روز مانده بود به عید که متوجه مجروحیت اسماعیل شدیم و به‌همراه مادر، خود را به اهواز رساندیم. پس از آنکه با پیکر نیمه‌جان برادرم مواجه شدیم، از آنجا که از ناحیه سر دچار آسیب جدی شده بود و با تنفس مصنوعی زنده بود، درخواست کردیم وی را برای درمان به تهران انتقال دهند. در آن زمان، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه را در اهواز دیدیم. او را قبل از این در مجلس چهلم شهید زین‌الدین در قم دیده بودیم؛ لذا با هماهنگی وی مقدمات انتقال شهید صادقی به تهران فراهم شد.

پس از اینکه چندین‌بار پرواز هواپیمای حامل ما به‌خاطر تهدید حمالت هوایی دشمن به تعویق افتاد، برادرم را به بیمارستان امام سجاد (ع) تهران انتقال دادیم.

موقع تحویل سال 1364 بود و ما در بیمارستان منتظر عمل بودیم. به‌خاطر حملات هوایی مرتب برق اتاق عمل قطع می‌شد. نهایتاً دقایقی پس از تحویل سال نو اسماعیل عزیز به فیض عظیم شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید بزرگوار و فرمانده رشید سپاه اسلام را برای خاکسپاری در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع)، به قم انتقال دادیم».

و بدین سان بود که اسماعیل چهار ماه پس از شهادت فرمانده‌اش سردار شهید مهدی زین‌الدین ، هنگام تحویل سال نو در مسلخ عشق قربانی شد و به همرزمان شهیدش پیوست.